.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

 

 

داستان آموزنده جدید مانع پیشرفت

جهان هر کس به اندازه‌ی وسعت فکر اوست !
یک روز وقتى کارمندان به اداره رسیدند ، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود :
دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این شرکت بود درگذشت .
شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه ساعت ۱۰ دعوت مى‌کنیم .
در ابتدا ، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند
امّا پس از مدتى ، کنجکاو مى‌شدند که چه کسی مانع پیشرفت آنها در شرکت شده .
کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند
و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌ زد و زبانشان بند مى‌آمد . . .



:: موضوعات مرتبط: داستان ها , داستان آموزنده , ,
:: برچسب‌ها: داستان آموزنده جدید مانع پیشرفت ,
:: بازدید از این مطلب : 2350
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : یک شنبه 6 مهر 1393

آیا شما هم نیمکت دارید,داستان آموزنده

 

آیا شما هم نیمکت دارید ؟

روزی لویی شانزدهم در محوطه ی کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی را کنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید ؛
از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی ؟
سرباز دستپاچه جواب داد :
قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم !



:: موضوعات مرتبط: داستان آموزنده , ,
:: برچسب‌ها: آیا شما هم نیمکت دارید ؟ ,
:: بازدید از این مطلب : 2878
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

داستان جدید آموزنده تبر,داستان کوتاه آموزنده

 

مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده ، شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین ، تمام روز او را زیر نظر گرفت !

متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یک دزد راه می رود ، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ می کند ، آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض کند ، نزد قاضی برود و شکایت کند . . .

 



:: موضوعات مرتبط: داستان آموزنده , ,
:: برچسب‌ها: داستان جدید آموزنده تبر ,
:: بازدید از این مطلب : 3134
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

داستان جدید آموزنده,داستان پند آموز

 

ﺩﺭ یک سمینار رمز موفقیت ، سخنران از حضار ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺁﯾﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍﯾﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪﻧﺪ ؟
حضار ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ : ﻧﻪ ! ﻧﺸﺪﻧﺪ !
سخنران : ﺗﻮﻣﺎﺱ ﺍﺩﯾﺴﻮﻥ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ ؟
حضار : ﻧﻪ ! ﻧﺸﺪ !
سخنران : ﮔﺮﺍﻫﺎﻡ ﺑﻞ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ ؟
حضار : ﻧﻪ ! ﻧﺸﺪ !
سخنران : ﻻﻧﺲ ﺁﺭﻣﺴﺘﺮﺍﻧﮓ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ ؟
حضار : ﻧﻪ ! ﻧﺸﺪ !
سخنران ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻣﺎﺭﮎ ﺭﺍﺳﻞ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ ؟
ﻣﺪﺗﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ . . .



:: موضوعات مرتبط: داستان آموزنده , ,
:: برچسب‌ها: داستان جدید آموزنده ,
:: بازدید از این مطلب : 3041
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

a-flower

 

وقتی خودمو تووی آینه نگاه کردم اتفاق تازه ای رو ندیدم ، حتی دیگه اون تارِ موی سفید هم به چشم نمی اومد .
با اینکه برام خیلی مهم بود اما دیگه بهش اهمیتی نمی دادم ؛ یخورده شالمو جلوتر کشیدم و دستمو گذاشتم روی صندلی و آینه رو گذاشتم تووی جیبِ سمتِ راستِ مانتوم ؛ تازه
دوباره یادم افتاده بود که من فقط نوزده سال دارم .

 

من فکر میکنم که فضای سبز بیمارستان خیلی حالش با بقیه ی جاها فرق میکنه یعنی اینجا آدم حسِ خوبی نداره . به آسمون نگاهی کردم ؛ می دونستم که حواسم پرت نیست و خدا هم میدونه چِمِه . . .
همینکه پا شدم تا برم پیرمردی که کمی دورتر از من روی ویلچر نشسته بود با صدای بلند گفت : یه کمکی بهم میکنی جوون ؟
گفتم: من . . . ؟! با منی؟!

 



:: موضوعات مرتبط: داستان آموزنده , ,
:: برچسب‌ها: داستان جدید یک شاخه گل { از آرمان } ,
:: بازدید از این مطلب : 3228
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

داستان جدید منزلت انسان

داستان جدید آموزنده

manzelat-ensan-new-story

 

روزی حضرت موسی به تور سینا رفت و از خدا  در مورد منزلت انسان سوال کرد .
خداوند فرمود فردا صبح زود برو بگرد ، بعد نزد  من بیا .
صبح فردا حضرت موسی به راه افتاد تا موجودی را پیدا  کند که پیش خدا منزلتی نداشته باشد . . .

 



:: موضوعات مرتبط: داستان آموزنده , ,
:: برچسب‌ها: داستان جدید منزلت انسان داستان جدید آموزنده ,
:: بازدید از این مطلب : 2936
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

داستان جدید مهندس و کارگر

داستان جدید آموزنده

داستان جدید مهندس و کارگر,داستان جدید

 

روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽ خواست ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ، پس شروع به صدا کردنش کرد !
مهندس ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭﻧﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ .
ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ ۱۰ ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ( ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ )
ﮐﺎﺭﮔﺮ ۱۰ ﺩﻻﺭ ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺍﻭﻧﻮ ﺗﻮﺟﯿﺒﺶ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ! و ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ !
ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ۵۰ ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ !
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ، ﭘﻮﻟﻮ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ !



:: موضوعات مرتبط: داستان آموزنده , ,
:: برچسب‌ها: داستان جدید مهندس و کارگر داستان جدید آموزنده ,
:: بازدید از این مطلب : 2873
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

داستان جدید اتاق بادکنکی

داستان جدید آموزنده

balloon-room-new-story

 

در سمیناری به افراد حاضر گفته شد که اسم خود را روی بادکنکی بنویسید .
بعد از اینکه همه این کار را انجام دادند و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد .
بعد از چند دقیقه اعلام شد که هر فرد بادکنک خود را ظرف ۵ دقیقه پیدا کند .
همه به سمت اتاق رفتند و با شتاب و هرج و مرج به دنبال بادکنک خود گشتند !
ولی هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند !

 



:: موضوعات مرتبط: داستان آموزنده , ,
:: برچسب‌ها: داستان جدید اتاق بادکنکی داستان جدید آموزنده ,
:: بازدید از این مطلب : 3060
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

صفحه قبل 1 صفحه بعد

موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی